آه از نهادم بلند میشود... جگرم میسوزد و سینه ام مالامال درد است... نای راه رفتن و نفس کشیدن ندارم... اما محکومم به زندگی و خندیدنم... محکومم به ریاکاری... متنفرم از دورنگی... ولی برای اینکه حال بقیه خوب باشد باید خودم را جمع و جور کنم که مبادا بفهمند درونم چه آتشی زبانه میکشد...آتشِ رنج...رنجِ ناشی از خواستنی نبودن...رنج بزرگیست...تا نکشی نمیفهمی... دلنوشته هایم...
برچسب : نویسنده : 1lahzehmaxa بازدید : 1
برچسب : نویسنده : 1lahzehmaxa بازدید : 49
مثبت فکر کنم....
زیبا ببینم....
رویاهامو تحقق ببخشم....
چون مطمعنم که آینده ی درخشانی در انتظارمه...
دلنوشته هایم...برچسب : شروعی دوباره با نگرشی جدید,شروعی دوباره با نگرش جدید,چگونه شروعی دوباره داشته باشیم, نویسنده : 1lahzehmaxa بازدید : 78